۱۰.۰۵.۱۳۸۹

پیشگفتار: بهتر است همدیگر را نکشیم




ما همگى در قبال همه كس مسئوليم، اما من از همه بيشتر.
 آليوشا/ برادران كارامازوف
...امانوئل لویناس: من "بايد" ديگربودگى ِ او را به رسميت بشناسم. واقعيت ِ حضور "ديگرى" مبين "بايد" ِ بنيادين اخلاق است؛ او مسئوليتى را در من بيدار مى‌كند كه نه مى‌توانم از آن بپرهيزم و نه هرگز حتى انتخابش كنم. «از نظر من، مسئوليت يعنى مسئوليت در قبال ديگرى، و در نتيجه يعنى مسئوليت در قبال آنچه انجام نداده‌ام يا حتى در قبال آنچه برايم مهم نيست؛ يا آنچه دقيقاً برايم مهم است و در هيئت چهره با من برخورد مى‌كند.» (گفت وگو با فيليپ نمو)
مفهوم "چهره" به كرات در آثار متاخر لويناس مطرح مى‌شود. چهره همان تجلى "ديگرى" بر من است. "ديگرى" چهره است. چهره سخن مى‌گويد و مرا به پاسخگويى وامى‌دارد. چهره از من فراتر و بلندتر است. چهره بر من تجلى مى‌كند و من حتى فرصت ندارم (و نبايد داشته باشم) كه رنگ چشمان و خطوط صورت را تشخيص دهم. من حتى پيش از آنكه "باشم" مسئول او مى‌شوم. حتى پيش از آنكه در قبال او مسئوليتى را بر عهده گرفته باشم. در واقع تجلى چهره از قبل مسئوليتى را بر گردن من انداخته است. مى‌بينيم كه اخلاق لويناس بر هيچ نوع اصل يا قاعده يا قانون يا دستور مطلق به معناى كانتى آن استوار نيست. نيز هيچ نوع شريعتى را وام نمى‌گيرد. به واقع لويناس اين نكته را به خوبى دريافته است كه دو هزار سال تفكر عقلانى نتوانسته است نشان دهد كه چرا نبايد قتل كرد. لويناس معتقد است «رابطه‌ی آدمى با چهره به طور بى‌واسطه اخلاقى است». ولى به خوبى آگاه است كه اين حكم ظريف را خيلى ساده مى‌توان نقض و رد كرد. «چهره آن چيزى است كه آدمى قادر به كشتنش نيست، يا دست كم آن چيزى است كه معنايش در اين گفته خلاصه مى‌شود: «قتل مكن» [از فرامين كتاب مقدس]. البته درست است كه قتل نفس واقعيتى پيش‌پاافتاده است: آدمى مى‌تواند "ديگرى" را به قتل برساند؛ الزام اخلاقى مبين نوعى ضرورت هستى‌شناسانه نيست. فرمان منع قتل نفس، آدم كشى را ناممكن نمى‌كند.» شايد بايد گفت: مى‌توان كشت ولى "بهتر" است نكشيم آن هم درست به همان معنا كه "اخلاق بهتر از هستى‌شناسى" است. همين "بهتر" و نه چيز ديگر، و نه هيچ نوع "بايد" كانتى يا "ضرورتاً چنين است". اين "بهتر" را نمى‌توان مضمون‌پردازى، بازنمايى، آرمانى، اين‌‌همانى و غيره كرد. اين "بهتر" همواره از چنگ مى‌گريزد. بشر اين "بهتر" را عقلاً نمى‌فهمد مگر به ميانجى ِ گشودگى و پاسخگويى به تجلى چهره‌ی "ديگرى"... 


بخشی از متن ِ "چیزی بهتر از بودن (درباره‌ی فلسفه‌ی امانوئل لویناس)": امید مهرگان +

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر